شیشه شکسته

پارت سوم شیشه شکسته

و بعد از اون وقتی به پدرم گفتن که منو گرفتن دو روزه خودشو رسوندن و پولشون رو پس داد
ولی اونا منو ول نکردن و گفتن برای اینکه خیالشون راحت باشه که پدرم زیر قولش نمیزنه منو تا دوماه گروگان نگه میدارن.
و من تا اونموقع گروگان بودم و گوشی کنارم نبود و نمیتونستم بهت خبر بدم بعد از اینکه آزاد شدم سیم کارت گوشیمو سوزنده بودن و منم مجبور شدم سیم کارت جدید بخرم و بهت زنگ بزنم.
ببخشید
چشمات پر شده و داشتی به چشمای تهیونگ نگاه میکردی که نگاهت به زخم روی صورتش افتاد
با بغض گفتی
* ت..تهیونگ
+ جانم؟
* صورتت چی شده؟
+ چیز مهمی نیست
وقتی بیهوش بودم این اتفاق افتاده
* حالت خوبه؟
جاییت دیگه زخمی نشده؟
+ نه نگرانم نباش من خوبم
تو خوبی؟
* من خوبم
+ پشت تلفن گفتی بهم سخت گذشته میتونم برات جبران کنم؟
و بهت نزدیک شد و در آغوشت گرفت نتونستی جلوی خودتو بگیری و به اشکات اجازه تا سرازیز بشه
+ هی گریه نکن
بهت قول میدم تا آخر کنارتم
* میدونم(با گریه)
و صورتت رو به صورتش نزدیک کرد و بوسه ای روی لبهات گذاشت و بعد آروم زمزمه کرد
+ دوست دارم
* منم دوست دارم
+ دیگه هیچوقت تنهات نمیزارم قول میدم
و‌محکم در آغوشش گرفت
این بهترین اغوشی بود که تا حالا تجربه کرده بودی
+ نظرت چیه امروز بریم شام رستوران همیشگیمون؟
* موافقم

پایان پارت سوم
اسکی ممنوع